معنی شهر بدون آب

حل جدول

شهر بدون آب

سراب


شهر روی آب

ونیز


بدون مقدمه

بداهه ، بی تامل ، بدون تهیه

لغت نامه دهخدا

بدون

بدون. [ب ِ ن ِ] (حرف اضافه ٔ مرکب) بغیر. بجز. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی. بلا. (یادداشت مؤلف): بتلاء؛ عمره ٔ بدون حج. (منتهی الارب). اراضی بدون مالک، یعنی بی مالک. بدون او این کار میسر نیست، یعنی بی او. (از یادداشت مؤلف).

فارسی به عربی

بدون

بدون، لکن


بدون توقف

بدون توقف

عربی به فارسی

بدون

برون , بیرون , بیرون از , از بیرون , بطرف خارج , انطرف , فاقد , بدون


بدون توقف

بدون توقف , یکسره

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

بدون

فاقد، بی بهره، بی (نشانه فقدان یا نبودن). [خوانش: (بِ نِ) (ص. ق.)]

گویش مازندرانی

بدون

دانسته باش – بدان

فارسی به آلمانی

بدون

Aber, Äußerlich, Jedoch, Ohne, Sonder, Von außen

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدون

بری، بلا، بی، عاری،
(متضاد) با

فرهنگ فارسی هوشیار

بدون

بغیر، بجز

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

شهر بدون آب

570

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری